"انقلاب ـ جمهوریّت ـ انتخابات "(نیم نگاهی به "مردم سالاری دینی)
در جمع ناظرین شورای نگهبان-اسفند 1388
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت برادران و خواهران عزیز سلام عرض میکنم و باید به دوستان خستهنباشید گفت گرچه از انتخابات 7، 8 ماه گذشته اما یک آزمون پرفشار و تقریباً یک پروژهی چند لایه از جنگ روانی و توطئههایی که بعد از انتخابات باید گفت علیه جمهوریت نظام اجرا شد و علیرغم کش و قوس و ضایعات و صدماتی که زد در عین حال یک آزمون جدید برای جمهوریت و انتخابات در جمهوری اسلامی بود. البته هیچ انتخاباتی صد درصد بدون عیب نیست و قاعدتاً نمیتواند باشد. بنده چون مثل بقیهی مردم در کار اجرایی نیستم و کار انتخابات را از این سمت صندوق پیگیری میکنیم که یک برگهای میاندازیم و رد میشویم زحماتی که دوستان آن سمت صندوق میکشند را نمیبینیم و نمیدانیم این زحمات شبانهروزی چقدر زیاد و سنگین است. اما از این بدتر آن است که بعد از این همه زحمت اتهام امانتدار نبودن را هم به فرد بدهند. این مزد زحمات شما است. اعتماد مردم به نظام، به رهبری بسیار بیش از آن چیزی بود که بعضیها گمان میکردند که با یک اتهام و افترا بتوانند تمام این زحمات را زیر سوال ببرند. این هم یک مرحلهای از مراحل انقلاب و جمهوری اسلامی بود. گرچه مرحلهی بسیار تلخی بود و ضایعات و صدماتی داشت و باعث بعضی ریزشها شد و کاش نمیشد اما در عین حال شاید اجتنابپذیر نبود برای اینکه یک انقلاب اجتماعی باید مراحل بلوغ و پختگی خود را پی در پی پشت سر بگذارد. البته به نظر من ضرری ندارد که شما یا دوستان دیگری که در تهران و دیگر استانها مربوط به ناظرین انتخابات و شورای نگهبان هستند یک آسیبشناسی بکنند. مسائل قبل و بعد و حین انتخابات از جمله نحوهی بازرسی شکایت و از آن مهمتر توجیه افکار عمومی است. اگر اینها یک مقداری حسابشدهتر و دقیقتر و بهروزتر و علمیتر باشد باز بیش از این باعث جلب اعتماد همه و حتی مخالفین میشود. در جمهوری اسلامی و در انقلاب و در این فرهنگی که امام پایهگذار آن بود و در یک جمهوریتی که با ولایت فقیه جمع میشود رأی مردم امانت شرعی است. امانت خدا و مردم است و نه فقط امانت مردم. رأی مردم حقالناس است و رعایت آن واجب شرعی است. این فرهنگی که اسلام، امام، رهبری، ولایت فقیه، قانون اساسی به ما آموختهاند. نگاه ما به رأی مردم مثل نگاه دموکراسیهای غربی به رأی مردم نیست. آنها شعار مردمسالاری یا مشروعیت دموکراتیک میدهند اما واقعاً برای رأی ملت و رأی تودهها و مردم عادی ارزش و اصالتی قائل نیستند و هر وقت رأی مردم با منافع آنها جور در نیاید به نام پوپولیزم، به نام عوامگرایی و عوامزدگی و عناوینی از این قبیل اساساً آرای ملتها را از حجیت میاندازند. شما میدانید که اینها هنوز هم که هنوز است دموکراسیهایی که نتایجی مثل ایران داشته باشد یا مثلاً دموکراسی در انتخابات در غزه و در بسیاری از کشورهای دیگر که به نفع آنها نباشد، مثل آنچه که سالها قبل در الجزایر اتفاق افتاد به راحتی آن انتخاباتهایی را که منافع را تضمین نکند از حیظ انتفاع بلکه از حیظ اعتبار ساقط میدانند و میگویند اینها مردمسالاری و دموکراسی نیست. اینها پوپولیزم است، عوامزدگی است، تودهگرایی است. رژیمهای طرفدار سلطنت استبدادی مثل شاه و شیخنشینها مثل سعودی و امارات و کویت و قطر که بویی از انتخابات و دموکراسی نبردهاند و جمهوریهای قلابی مثل مصر که پسر میخواهد رئیس جمهور ارثی بشود و میخواهد ارث پدرش را ببرد یا مثلاً اردن که ملکی و شاهنشاهی است یا شاه خود ما در ایران از نظر آنها مردمی است. یعنی از نظر حقوق بشر و دموکراسی منافاتی ندارد اما انتخابات در ایران و غزه و الجزایر و غیره دموکراسی نیست. نگاه اینها به رأی ملتها کاملاً ابزاری است و صد درصد بستگی به این دارد که منافع آنها را تضمین بکند یا نکند. اما نگاه ما به جمهوریت به عنوان یک ابزار و یک امر زینتی و یک چیزی که مثلاً عرف زمانه به ما تحمیل کرده باشد نیست. ممکن است انتخابات یعنی فرم دموکراسی و انتخابات یک امر عرفی باشد که یک زمانی نبوده و یک زمانی هست، یک زمانی بیعت قبیلهای است و یک زمان بیعت شخص با شخص از طریق رأی و صندوق است. فرم و شکل اینها بسته به زمان و عرف زمان تغییر میکند و شاید 50 سال یا 100 سال دیگر نوع دیگری بشود و الان ممکن است در جای دیگری نوع دیگری باشد. انواع و اقسام مدلهای انتخابات و دموکراسی هست. انتخابات یک مرحلهای هست، دو مرحلهای هست، در بعضی از کشورها شخص اول حکومت خود را در اکثر دموکراسیهای غرب در دنیا با رأی ملت مستقیم انتخاب نمیکنند. یک مجلس یا پارلمانی را مردم انتخاب میکنند و آنها شخص اول یا نخستوزیر و یا رئیس جمهور را تعیین میکنند. در بعضی جاها انتخابات یک مرحلهای و مستقیم است. شکلهای مختلفی از دموکراسی و انتخابات هست اما جدا از شکل که یک امر عرفی تجربی است و یک امر عقلایی است و یک حکومت مشروع یا نامشروع، یک حکومت دینی یا لایئک، هر دو میتوانند در چهارچوب ارزشهای خودشان از این روشها استفاده بکنند یا نکنند اما اصل رجوع به نظر ملت و کسب رضایت مردم به تعبیر روایات ما «رضا العامه»، «رضا الناس» یک امر صد درصد شرعی است و در تعریف اسلامی از مشروعیت ریشههای عمیقی دارد. ریشه در قرآن و روایات ما دارد و یک امر فقهی است. خیانت در امانت مردم، رأی مردم، رضای مردم، وقتی در چهارچوب اصول کلی باشد مثل خیانت به احکام شریعت است. این نگاه ما به جمهوریت است. ما جمهوریت را از اسلامیت جدا نمیکنیم. به رأی ملت نگاه ابزاری نداریم و مردم را فریب نمیدهیم و از رأی مردم سوء استفاده نمیکنیم. اینها نگاه اسلامی به جمهوریت است. یک نگاه اخلاقی به جمهوریت است، یک نگاه شرعی و فقهی به جمهوریت است. جمهوریت جدا از اسلامیت نیست و تضعیف جمهوریت تضعیف اسلامیت است. ضربه به اسلامیت نظام، ضربه به جمهوریت نظام است. ما دو چیز نداریم که یکی از آنها جمهوریت و یکی دیگر اسلامیت باشد. جمهوریت فرم و ساز و کار حاکمیت است و اسلامیت محتوا، مبنا، جهت و اهداف و شریعت حاکم بر حاکمیت را تعیین میکند. اسلام شرایط حاکمان را تعیین میکند و جمهوریت مصداق آن شرایط را با انتخاب ملت تعیین میکند. بنابراین ما جمهوریت را در دل اسلام و در ذیل اسلامیت تعریف میکنیم. اگر این جمهوریت از نوع اسلامی است ضربه به جمهوریت و خیانت به جمهوریت ضربه به اسلام و خیانت به اسلام است. این نگاه ما به مسئلهی انتخابات در چهارچوب ولایت فقیه است. خود ولی فقیه هم با انتخابات بر سر کار میآید. ولی فقیه منتخب ملت است. بنابراین حتی در رأس نظام که ولی فقیه است ما آنجا هم اسلامیت را از جمهوریت تفکیک نمیکنیم. عالیترین رأس نظام یعنی ولایت فقیه که مشروعیت سیستم به بود و نبود ولایت فقیه بستگی دارد، خود آن ولی فقیه هم باز منتخب ملت است و از یک ساز و کار جمهوری و جمهوریخواهانه بیرون میآید. اول این نکته باید روشن بشود که هم مبانی و هم اهداف دموکراسی غربی با دموکراسی اسلامی یا اگر بخواهیم درستتر بگوییم مردمسالاری اسلامی تفاوتهایی دارند. شکل آنها شبیه به هم است. شکل هر دوی آنها این است که بر سر صندوق میرویم و رأی میدهیم. البته در هر دو مشابهتهایی هم هست. یعنی مثلاً فرصت ادواری و نوبهای برای حکومت، عزل و نصب با رأی ملت، انتقال مسالمتآمیز قدرت، نظارت عمومی، چیزهایی است که هم اسلام با مبانی خودش قبول دارد و تأیید میکند و هم دموکراسیهای غربی با مبانی خودشان از آن صحبت میکنند. دموکراسی به عنوان متود انتخاباتی در خدمت ایدئولوژیهای مختلف و در چهارچوب ارزشهای مختلف در میآید و میتواند یک دموکراسی نوع لیبرالیستی باشد و لیبرال دموکراسی باشد و میتواند دموکراسی از نوع و در خدمت ارزشهای سوسیالیستی باشد و سوسیال دموکراسی باشد. همهی اینها در طول تاریخ بوده است. همینطور دموکراسی میتواند در خدمت فاشیسم باشد که فاشیستها هم با دموکراسی آمدهاند منتها دموکراسی غربی، دموکراسی لائیک این ظرفیت را دارد که از درون آن بوش و هیتلر و اوباما بیرون میآیند و از مردمسالاری دینی و دموکراسی و جمهوری اسلامی نباید جانور بیرون بیاید. از این شیشه نباید غول بیرون بیاید و حتماً باید انسان بیرون بیاید. آدمهایی باید بیرون بیایند که وارسته باشند، به رأی ملت و به جمهوریت به عنوان یک امانت شرعی پایبند باشند، به وعدههایی که میدهند عمل کنند، اهل صدق و فداکاری و زهد و خدمت به خلق باشند. اینها از جمله تفاوتهای انتخابات، جمهوریت و دموکراسی و مردمسالاری از نوع اسلامی با انواع و اقسام غیر اسلامی آن است. ساختار انتخاباتی دموکراتیک در این سیستم باید در خدمت ارزشها و اهداف اسلامی در بیاید. این جمهوریت یا انتخابات از نوع اسلامی میشود. دموکراسی به عنوان ایدئولوژی مادی، شکاک، نسبی، ماتریالیست یا صرفاً توزیع قدرت مادی در جنگ قدرت بین نیروهای موجود در یک جامعه با اسلام سازگار نیست. این نوع دموکراسی با اسلام سازگار نیست. دموکراسی به عنوان یک ایدئولوژی با لیبرالیزم جمع میشود، با سوسیالیزم و فاشیزم هم جمع میشود، چنان که شده است ولی با اسلام جمع نمیشود اما دموکراسی به عنوان متودلوژی توزیع قدرت وقتی تابع ارزشهای اسلامی هست میشود. دموکراسی به عنوان ایدئولوژی که یک امر مادی باشد یک ملزومات فلسفی اخلاقی حقوقی دارد که در عرض سایر ایدئولوژیها و مکاتب حقوقی فلسفی اخلاقی قرار میگیرد و با بعضی از مکاتب سازگارتر است و با بعضی مکاتب دیگر ناسازگار است از جمله آن نوع نگاه به انسان و حقوق و سیاست و قدرت با دیدگاه اسلامی در موارد زیادی منافات پیدا میکند. البته یک جاهایی هم یک شباهتهایی دارد. اما دموکراسی به مفهوم متودلوژی و ابزار انتخاباتی برای انتقال قدرت ملازمهای با یک مکتب خاص مثل لیبرالیزم ندارد. اگر داشته باشد با ما زاویه دارد و اگر نداشته باشد که طبق تعریف دموکراتهای عالم در طول تاریخ ندارد نباید به ذهن بیاید که فقط لیبرال دموکراسی یک دموکراسی است ضمن اینکه ما گفتیم به خود مبانی دموکراسی غرب اشکالاتی داریم ولی دموکراسی و لیبرالیزم دو پدیدهی سیاسی تاریخی مستقل از هم بودهاند و استدلال فلسفی جداگانهای داشتهاند. لیبرالیزم با دموکراتیزم یکی نبوده و در یک مواردی هم تضاد داشته و لذا در کنار لیبرال دموکراسی سوسیال دموکراسی هم داشتهایم. ولی ما حالا به اصل دموکراسی کاری نداریم. عرض کردم به مبانی آن انتقاداتی داریم و در یک جاهایی با آن موافق و در یک جاهایی با آن مخالفت هستیم ولی آن چیزی که میخواستم عرض کنم این است که اینها دموکراسیهایی که لیبرال دموکراسی نباشد و در خدمت سرمایهداری غرب نباشد دموکراسی نمیدانند. ولی سلطنت و استبدادیترین و دیکتاتوریترین رژیمهای ضد مردمی و غیر مردمی عالم اگر با منافع سرمایهداری غرب جور در بیاید از صد دموکراسی هم بهتر میدانند و برای آن هزار بهبه و چهچه میزنند. ولی اگر یک دموکراسی در خدمت منافع اینها نباشد ولو 40 میلیون مشارکت داشته باشد که اینها به خواب شب خود در هیچ انتخاباتی در غرب این طور مشارکت را ندیدهاند ولی باز هم آن را قبول ندارند. میدانید که تقریباً اصلیترین فیلسوفان لیبرال دموکراسی انگلیسی هستند. انگلستان در نظامهای سیاسی در غرب پدر مشروطیت است. آخرین انتخاباتی که برگزار کرد تقریباً همزمان با انتخابات ما بود که 30 درصد واجدین شرایط در انتخابات انگلیس شرکت کردند. اگر ما اینجا این را داشته باشیم میگوید مردم از جمهوری اسلامی و از انقلاب برگشتهاند و دیگر این نظام مشروعیت ندارد. خودشان خیلی راحت انتخاباتهای 30 درصدی و 25 درصدی برگزار میکنند و هیچ هم نمیگویند که مشکل مشروعیت یا بحران مشروعیت پیدا کردهایم و میگویند هر کس میخواهد در سرنوشت خود مشارکت کند بیاید و هر کس هم نمیخواهد بکند حرف زیادی نزند و دخالت نکند. در اینجا 85 درصد شرکت میکنند و باز از نظر آنها این دموکراسی نیست ولی در آنجا وقتی 30 درصد شرکت میکنند دموکراسی است. میخواهم بگویم اینها معیارهای دوگانه و چندگانه دارند. هم به لحاظ کمیت مشارکت و هم به لحاظ کیفی در کیفیت مشارکت معیارهای دوگانه و چندگانه دارند. مشروعیت سیاسی از نظر اینها اینقدر تفاوت دارد و بستگی به منافع آنها دارد و الا نه دموکراسی سنتی و باستانی یونان لیبرال دموکراسی بوده و نه دموکراسی جمهوریهای خودمختار ایتالیا در آغاز رنسانس هیچ کدام لیبرال نبودهاند. لیبرالیزم ایدئولوژی سرمایهداری غرب و جادهصافکن کاپیتالیزم بوده در حالی که دموکراسی لااقل در یک دورهای از تاریخ اروپا با شعار برابری علیه طبقات حاکم در سرمایهداری در غرب ایفای نقش کرده است و لذا بعضی فلاسفهی لیبرال در مذمت دموکراسی حرف زدهاند و گفتهاند دموکراسی دیکتاتوری عوام است، دیکتاتوری اکثریت است. این حرفی است که شاید اولین بار فیلسوفان لیبرال در غرب زدند وقتی که مردم علیه منافع آنها رأی میدادند. یعنی هر وقت مردم و اکثریت به نفع سرمایهداری حرف میزد میگفتند این لیبرال دموکراسی است و رأی ملت مشروعیت است. هر جا اکثریت مردم و طبقات محروم علیه آنها رأی میدادند میگفتند دموکراسی دیکتاتوری عوام است، دیکتاتوری اکثریت است و پوپولیزم است، تودهگرایی و عوامزدگی و عوامفریبی است. اینها برای هر دو حالت یک اصطلاحات آماده دارند. اگر رأی بیاورند دموکراسی میشود و مشروعیت دموکراتیک اتفاق میافتد و اگر رأی نیاورند پوپولیزم و عوامفریبی میشود. این حرفهایی نیست که اینجا اختراع شده باشد. این حرفهایی است که از قرن 18 و 19 در اروپا اختراع شده و به کار رفته است. آن چیزی که مسلم است در مکتب سیاسی ما انتخابات یک رقابت وحشیانه و کور بر سر قدرت و ثروت نیست. ما چقدر در روایات خود در باب «تکالب» مذمت داریم. تکالب یعنی چه؟ «کلب» یعنی سگ و تکالب یعنی رقابت سگی. وقتی سگها با هم بر سر یک غذایی یا استخوانی به جان هم میافتند همدیگر را میجوند. همدیگر را پاره و خونی میکنند. اسلام رقابت بر سر قدرت و یا ثروت را از نوع حیوانی که در آن اخلاق نیست، اصول نیست، صدق نیست، رعایت حقوق نیست، عدالت نیست، در روایات به تکالب تعبیر میکند. یعنی رقابت سگی و سگصفتی و میفرمایند آنهایی که در جامعه بر سر قدرت و ثروت مثل سگها یکدیگر را میجوند و پاره میکنند، این قدرت نمیتواند مقدس باشد و این ثروت خیر نیست و شر است. این سیستم دنیامحور است. یک ساختار سیاسی سکولار است. سکولار یعنی دنیامحور و غیر دینی. ما در فرهنگ اسلامی رقابت بر سر قدرت داریم یا نداریم؟ رقابت بر سر قدرت و ثروت داریم منتها رقابت سالم است که قرآن از آن به «فستقبوا علی الخیرات...» تعبیر میکند. به سمت خیرات سبقت بجویید. «سارعوا الی مغفرة من ربکم». «مسارعه» یک نوع مسابقه است. مسابقه بگذارید و به سمت خیرات بشتابید. ما یک مسابقهای بر سر اینکه مسئولیت را بر عهده بگیریم داریم ولی نا با این هدف که چه چیزی بیشتر به من برسد. زودتر از بقیه بروم تا بیشتر از بقیه بخورم. رقابت بر سر این است که چه کسی بیشتر به خدا و برای خدا به خلق خدمت کند. ما این مسابقه را داریم. یک رقابت انتخاباتی، رقابت احزاب اگر به این شکل تعریف بشود که من یک تواناییهایی دارم، حزب ما، خود من، شما یک تواناییهایی داریم که این تواناییها را در معرض ملت نمایش بدهیم و عرضه بکنیم. مبالغه هم نکنیم، خالیبندی هم نکنیم، وعدهی دروغ هم ندهیم، راست و دروغ را هم با هم مخلوط نکنیم، توهین هم نکنیم، تهمت هم نزنیم، تکالب نکنیم اما تسابق الی الخیرات داشته باشیم. به مردم بگویید که مردم شما این مشکلات اقتصادی را دارید و این هم وظیفهی دولت یا مجلس یا شورای شهر و روستا یا شهردار است و من اعلام میکنم برای این کار برنامه دارم و عرضه هم دارم. آن یکی هم بگوید من هم برنامه دارد و برنامهی تو این اشکالات را دارد و برنامهی من بهتر است. این اشکال ندارد که همدیگر را نقد بکنیم و به کارنامه و افکار همدیگر اعتراض بکنیم و بگوییم من برای این کار بهتر هستم اما تا حدی که بحث خدمت باشد. از یک لحظه به بعد در انتخابات اسلامی نباید دست به یک روشهایی زد. در انتخابات لیبرالی و سوسیالیستی و فاشیستی میتوان همه کار کرد. میتوان آدم خرید و فروخت، میتوان رشوه و دروغ و تهمت و فحاشی و آبروریزی کرد و در حریم خصوصی طرف سرکشی بکنی و از یک نقطه ضعف آن پروندهسازی بکنی. همهی این کارها در آن فرهنگ سیاسی مجاز و مباح است اما در این فرهنگ همهی اینها حرام است. در این فرهنگ حتی اگر یک رقیب یک نقطه ضعف اخلاق شخصی در رقیب خود میبیند که به حق ملت صدمه نمیزند و یک ضعف شخصی است باید سعی کنی عیب آن را بپوشانی که مردم نبینند و آبروی او نرود. اما در آن انتخابات باید ذرهبین بگذاری و آبروی او را هم ببری. بین انتخابات و دموکراسی اسلامی و غیر اسلامی خیلی فرق هست. تفاوتهای اخلاقی هست، تفاوتهای حقوقی هست، تفاوت در لحن رقابت هست. ما باید در مورد اینها آموزش ببینیم. هم سیاسیون ما، احزاب ما، نامزدهای ما و هم همهی ما باید این آموزش اسلامی را ببینیم چون ما تازهکار هستیم. با وجود اینکه تازهکار هستیم نسبت به خیلی از دموکراسیها در دنیا جلو هستیم. چون مبنای دموکراسی ما متفاوت است. در انتخابات اسلامی پروندهسازی، تهمت، اصالت حذف، انحصارطلبی نیست. رد صلاحیت برای اختلاف نظر یا اختلاف سلیقه نباید باشد. شما میدانی این برادر تو صاحب یک فکری است و تو هم صاحب یک فکری هستی و حالا بر سر یک مسئلهی خاص سیاسی یا شخصی اختلاف سلیقه و اختلاف نظر داری. نظر و دیدگاه او هم در چهارچوب اسلام و قانون اساسی و ارزشهای انقلاب هست و برای تو هم هست پس من حق ندارم به این دلیل از او نفی صلاحیت بکنم چون صد درصد با من مطابق نیست. یک مسائلی هست که باید رعایت بشود. پس ما حب ریاست، آبروریزی، جنگ قدرت، تکالب، رقابت سگی را نباید داشته باشیم. اگر بردم پوست طرف را بکنم و اگر هم باختم بگویم تقلب شده است. اینها را نداریم. باید ظرفیت پیروزی را داشته باشیم و ظرفیت شکیت را هم داشته باشیم. باید هر دو را داشته باشیم. اگر برای خدمت آمدهایم که امام میگوید پیروزی و شکست مساوی است. یک وقتی امام میگفت اگر میخواهی بفهمی یک کسی برای خدا و مردم آمده یا برای خودش آمده یک لحظه تصور کند که هیچ نوع مزایایی پشت این مسئولیت نباشد. نه قدرت، نه امکانات زندگی شخصی بیشتر و نه نفوذی، هیچ چیز نباشد. آیا باز هم با همین حرص و ولع جلو میروی یا نه؟ اگر باز هم با همین حرص و ولع جلو میروی معلوم میشود واقعاً برای خدا آمدهای و نه برای خودت اما اگر با این تصور میآیی که من به مجلس یا شورا میروم یا اگر رئیس جمهور شدم بعداً چنین چیزهایی خواهم داشت همان تکالب میشود. یک علامت دیگری هم امام همان موقع داد و گفت برای اینکه بفهمیم رقابتهای سیاسی دینی یا غیر دینی است، خدایی یا شیطانی است، ببینید یک کار خوبی که میخواهد انجام بشود برای تو مهم است که حتماً تو انجام بدهی یا اگر او هم انجام بدهد تو همانقدر خوشحال میشوی؟ مثلاً فرض کن میگویند اجرای فلان طرح برای جامعه مفید است. اگر میگویی این طرح مفید است به شرطی که من انجام بدهم، یعنی اگر تو اجرا بکنی خوب است ولی اگر همان طرح را رقیب تو اجرا بکند بد میشود معلوم میشود که تو مرض داری. ولی اگر در همین طرح شکست خوردی و رقیب تو آن را اجرا میکند همانقدر خوشحال شدی که خودت اجرا میکردی معلوم میشود که واقعاً برای مردم و برای خدا آمدهای. خیلی از کارها هست که خوب است ولی ما میگوییم به شرطی خوب است که من آن را انجام بدهم و اگر شما انجام بدهی برای من ارزشی ندارد. ما یک پیچیدگیها و مرضهایی داریم که 6، 7 لایه است. هیچ کس ما را نمیشناسد. گاهی خودمان هم کلاه خودمان را بر میداریم. اینکه میگویند دائم خودتان را محاسبه کنید برای این است که ما جانورانی هستیم که هیچ کس ما را نمیشناسد و خودمان هم به این آسانیها خودمان را نمیشناسیم. طرف را به خدا و آخرت نصیحت میکنی که پشت آن شیطان است. امام میگفت گاهی با زبان خدا و موعظه و قیامت با تو حرف میزند ولی پشت آن شیطان است. چون میخواهد خودش را جا بیندازد و هدف او هدایت نیست. هدف اثبات خود و تخریب اوست و از زبان مذهبی استفاده میکند. از زبان انقلابی استفاده میکند، از زبان مردم استفاده میکند که مردم اینطور هستند و مردم آنطور هستند. از زبان حقوق ملت استفاده میکنند. یکی از شرع میگوید و یکی از حقوق ملت میگوید و یکی از اخلاق میگوید و یکی از ارزشها میگوید و در انتها وقتی خوب دقت میکنی و ذرهبین میاندازی میبینی هیچی نیست الا خودم. این مرضها را همهی ما داریم که سر خودمان را کلاه میگذاریم. البته بعضیها بیشتر و بعضیها کمتر دارند. این یک طرف قضیه است اما یک طرف قضیه نظارت بر انتخابات است. در مسئلهی حکومت نباید سهلانگاری کرد. معیارهای اخلاقی و عقیدتی برای ورود به حکومت لازم است. آنجا نباید ساده برخورد کرد و سادهلوحی کرد و معیارها را کنار گذاشت. حکومت بر اساس شایستهسالاری است. اگر شایستهسالاری است بایستی یک سری شایستگیهایی احراز بشود. یک سری شایستگیهایی طبق قانون احراز میشود که شایستگیهای حداقلی است و احراز صلاحیتهای حداقلی است و حداکثریتی آن را باید به عهدهی انتخاب ملت گذاشت اما حداقلی را باید سیستم انجام بدهد. منتها عرض کردم برخورد سلیقهای و باندی و شخصی نباید کرد. امروز تو آنجا احراز صلاحیت میکنی و آن را کنار بزنی، فردا هم او بیاید و تو را کنار بزند. هیچ کدام از شما هم دلیل شرعی و قانونی برای این کار ندارید. اگر کسی واجد صلاحیت باشد و ما از روی لجبازی و باندبازی آن را رد صلاحیت بکنیم مسئولیت دارد. اما اگر کسانی صلاحیت حداقلی را ندارند، یعنی باید طبق قانون اساسی به یک چیزهایی معتقد باشد و معتقد و ملتزم نیست، اگر این را تأیید بکنی خیانت کردهای و همه جای دنیا همینطور است. هیچ سیستم سیاسی در هیچ دموکراسی در دنیا مخالفین مبانی سیستم را وارد رقابتهای انتخاباتی آن سیستم نمیکنند. در هیچ سیستمی این اتفاق نمیافتد. اصلاً این خلاف عقل است. فرض کنید در آمریکا بگویند یک کسی ولو کمونیست باشد، یعنی مبنای نظام سرمایهداری را قبول ندارد اجازه بدهند تا در انتخابات بیاید که به پارلمان یا سنا و کنگره برود و یا اصلاً بیاید رئیس جمهور بشود. همچین چیزی امکان ندارد. هیچ وقت هم این کار را نکردهاند و هیچ وقت هم نمیکنند. در هیچ نظام مارکسیستی یک کسی که مارکسیزم را قبول ندارد به انتخابات نمیآید. در هر سیستمی باید مبنای سیستم را قبول داشته باشی و به آن ملتزم و معتقد باشی و بگویی ساختار را قبول دارم، قانون را قبول دارم، قانون انتخابات را قبول دارم، ناظرین آن را قبول دارم، ولو انتقاد و اعتراض دارم ولی چون قبول دارم میآیم تا در این چهارچوب مسابقه بدهم. مثل کسی که به مسابقات ورزشی میآید و میگوید من به مسابقهی فوتبال میآیم. وقتی ثبت نام کردی و به میدان فوتبال آمدی به این معنی است که داور را قبول داری، قانون فوتبال را قبول داری، تیم رقیب را قبول داری. نمیتوانی به بازی بیایی و یک مرتبه بگویی من میخواهم در میدان فوتبال بسکتبال بازی کنم. من اوت را قبول ندارم. اینها به نظر من فول نیست. اگر داور سوت زد غلط کرد که سوت زد چون من داور را قبول ندارم. این که نمیشود و هیچ جای دنیا هم چنین چیزی نیست. در یک جایی بودم که یکی پرسید «چرا نمیگذارند یک کسی که مخالف ولی فقیه است در انتخابات بیاید؟ اگر ولی فقیه را قبول ندارد چرا او را از حضور در انتخابات محروم میکنند؟» اصلاً تو مثل اینکه قانون و سیستم و عقل سرت نمیشود. اصلاً در هر سیستمی رقابت در چهارچوب همان سیستم است. مثل اینکه بگویند چرا یک نظامی نمیگذارد ما در آن نظام برویم و آن را سرنگون کنیم. مثل اینکه بنده بگویم چرا جنابعالی درب خانهی خود را باز نمیگذاری که شب به داخل بیایم و هر کاری که میخواهم بکنم و بعد هم به بیرون بروم؟ این درست است و این دموکراسی است که درب خانهی خود را شبها میبندی؟ اصلاً روال همین است. سیستم سیاسی در هر کشور مثل یک خانه است. مثل یک ساختار واحد به هم پیوسته است. در همه جای دنیا، در همهی نظامهای دنیا همینطور است. همان نظامهای دموکراتیک را میگویم. از سلطتنی حرف نمیزنم. دموکراتیکترین نظامهای دنیا باب نظارت یا دخالت را از بیرون سیستم به داخل سیستم نمیدهند. هیچ سیستمی در دنیا وجود ندارد و اگر هم باشد دیوانه است. این انتحار است که بگوید من اجازه میدهم عالیترین مقامات کشور در اختیار مخالفین سیستم باشند. کجا چنین چیزی است؟ در آمریکا، در اروپا، در شرق، در آفریقا، در آسیا یک رژیم سیاسی اینچنینی را نشان بدهید. اینها همین توقع را دارند و میگویند «بالاخره یک عده جمهوری اسلامی را قبول دارند و یک عده هم قبول ندارند. خب ما جمهوری اسلامی را قبول نداریم پس چرا اجازه نمیدهید به انتخابات بیاییم و در آن شرکت کنیم؟ چرا اجازه نمیدهید ما به مجلس و دولت وارد بشویم؟» خب اصلاً مجلس و دولت ساختار حکومت است. حکومت را که در اختیار ضد حکومت قرار نمیدهند. در همه جای دنیا کسی وارد حکومت میشود که التزام به مبنانی حکومت و ساختار حکومت داشته باشد. قانون را قبول داشته باشد. عین این میماند که به یک کسی بگویند چرا من را به بازی فوتبال راه نمیدهید تا بازی شما را به هم بزنم؟ همین معنی را میدهد. چرا وقتی شما با هم بازی میکنید اجازه نمیدهید ما هم به میدان بیاییم تا بازی را به هم بزنیم؟ شما داور را قبول دارید؟ میگوید «نه» قانون بازی را قبول داری؟ «نه» خب پس نمیتوانی به بازی بیایی. اینجا برای کسانی است که قبول دارند و میخواهند در این چهارچوب بازی کنند. تو میخواهی چهارچوب بشکنی و ساختار بشکنی. اگر چهارچوب را قبول داری بیا ولی اگر چهارچوب را قبول نداری در هیچ بازی تو را راه نمیدهند. اگر میتوانی خودت برو و یک میدان جداگانهای راه بینداز و یک بازی جداگانه اختراع کن و قانون خودت و داور خودت را هم بگذار. اگر بازیکنی پیدا کردی خودتان بروید و جای دیگری بازی کنید. بنابراین این یک چیز کاملاً عقلایی است که سیستم باید مراقب خودش باشد و کسانی را که سیستم را قبول ندارند به خود راه ندهد. خب مثلاً نمایندهی مجلس باید بیاید و قسم بخورد که من تابع قانون اساسی هستم، تابع ولایت فقیه هستم، تابع قوانین هستم و طبق قانون و در چهارچوب سیستم خدمت میکنم. حالا میشود یک کسی بگوید من اصلاً قانون اساسی و ولایت فقیه و چهارچوب را قبول ندارم ولی میخواهم به مجلس بیایم؟ میخواهم رئیس جمهور بشوم. اصلاً چنین چیزی منطقی است؟ رقابت بین کسانی است که سیستم را قبول دارند نه اینکه رقابت بین موافق سیستم و مخالف سیستم باشد. تمام انتخابات همهی دموکراسیهای دنیا همینطور است. باب انتقاد از سیستم، انتقاد از حاکمیت، اعتراض به لحاظ قانونی باز است و باید هم باز باشد و باید به روش قانونی اعتراض بشود. اما اعتراض قانونشکنانه و ساختارشکنانه در هیچ یک از دموکراسیهای دنیا تحمل نمیشود. شما اگر یک بار در تاریخ دموکراسیهای آمریکا و اروپا نشان بدهید که یک طرف به انتخابات اعتراض کرده و گفته تقلب شده است و بعد هم گفته که حالا که حرف من را قبول نمیکنید ما به خیابان میآییم و شلوغ میکنیم. در تاریخ آمریکا و اروپا که پدران دموکراسیهای غرب هستند یک نمونه نشان بدهید. در آلمان، انگلیس، فرانسه و آمریکا اصلاً چنین چیزهایی نیست. همین انتخابات دفعهی قبل آمریکا که بین «الگور» و «بوش» بود چه گفتند؟ دموکراتها میگفتند تقلب شده است. رقابت هم به چسبیده به هم بود و مثل اینجا که 11 میلیون اختلاف نبود. تمام ایالتها مساوی شد و اختلاف بر سر یک ایالت شد. اتفاقاً فرماندار آن ایالت برادر خود بوش بود. همه هم میگفتند تقلب شده است. آرا شانه به شانه بود. در آخر گفتند به دادگاه بروید و قاضی دادگاه همان ایالت نظر بدهد. قاضی را چه کسی میگذارد؟ فرماندار تعیین میکند. یعنی برادر خود بوش این قاضی را گذاشته است. در آخر این قاضی گفت رأیها درست شانه به شانه است و رأی داد که بوش برنده است. تمام شد. حزب دموکرات نگفت به خیابانها بریزید. آن هم دو ماه و چهار ماه و هشت ماه به خیابانها بریزید. آنها میفهمند که این حرف قاتل دموکراسی است. آنها میفهمند «به خیابان بریز» نفی جمهوریت است، نفی دموکراسی است و هیچ وقت این کار را نکردند. البته تا آخر هم گفتند تقلب شده است و هنوز هم میگویند تقلب شده است. به نظر من یک اشکالاتی هم در اطلاعرسانیها و توجیه افکار عمومی و در رسیدگی به صلاحیتها هست. من فکر میکنم شورای نگهبان میتواند با دقت بیشتر بعضی از آسیبپذیریها را کم کند، اعتمادها را بیشتر کند که حتی همان طرفدار نامزد مخالف هم کمتر شک کند یا اصلاً شک نکند. اگر عصبانی هم میشود لااقل شک نکند. میتوان یک کارهایی کرد. به نظر من میتوان یک ملاحظاتی داشت تا افکار عمومی درست توجیه بشوند و در تأیید صلاحیتها و رد صلاحیتها یک مقدار شفافتر و مستندتر باشند که برخوردها خیلی سلیقهای نشود و رعایت حقوق همه بشود. اما از این طرف باید حتماً صلاحیتها باید رعایت بشود. اگر یک سیستم سیاسی، روی کسانی که مبنا و ارزشهای آن سیستم را قبول ندارند نظارت نکند و بگوید هر کسی میتواند به داخل حکومت بیاید نابودی سیستم اتفاق میافتد و این سیستم حتماً نابود میشود. این سیستم نمیتواند ادامه پیدا کند و قطعاً مشکلات اساسی پیدا میکند. هیچ جای دنیا هم این کار نمیشود. منتها در جاهای دیگر صلاحیتها خیلی صلاحیتهای اعتقادی و اخلاقی نیست. همینقدر که پایبند به سیستم باشد کافی است. به خصوص اینکه پایبند به احزاب حاکم و باندهای قدرت و کمپانیهای سرمایهداری باشد. بیش از اینکه وفادار به سیستم و قانون و ملت باشند باید وفادار به کمپانیهای سرمایهداری باشند و فرق آنها هم با هم ظاهری است. «چامسکی» در آمریکا میگفت «به شما بگویم فرق بین جمهوری و دموکراسی در آمریکا چه هست؟ اینها دو حزب نیستند. در واقع دو فراکسیون از یک حزب هستند. دو فراکسیون حزب سرمایهداری در آمریکا هستند و تفاوت بین دموکرات و جمهوریخواه در آمریکا و تفاوت حزب کارگر و حزب محافظهکار در انگلیس مثل تفاوت پپسیکولا و کوکاکولا است.» در همین حد است. اینها در مبانی با هم هیچ اختلافی ندارند. همگی در مشت باندهای سرمایهداری در کشور هستند. ادبیات اینها یک مقدار با هم فرق میکند. آن جناح بازها است و این جناح کبوترها است. آن چنگال نشان میدهد و این برای تو میخواند ولی هر دو یک کار را انجام میدهند. ادبیات «بوش» و «اوباما» چقدر با هم فرق میکند؟ خیلی. او گفت در افغانستان چه میکنیم، با ایران آشتی میکنیم و همهی این حرفها را زد ولی در عمل هیچ تفاوتی بین این و او نبود. درست مثل هم عمل میکنند. این هم همان سیاست را ادامه میدهد. ادبیات فرق میکند. دموکراسیهای آنها عمدتاً در زبانبازی با هم تفاوت دارند و اینکه منابع در چه زمانی به روش خشن تأمین میشود و در چه زمانی با یک مقدار عقبنشینی تاکتیکی و با مدارا تأمین میشود. ما هم بایستی یک مبانی مشترکی در اصول داشته باشیم منتها باید این مبانی درست باشد و در فروع و شیوهها با هم رقابت بکنند. مثلاً هر دو بگویند رشوه، اختلاس، سوء استفاده، باندبازی، وعدهی دروغ به مردم، همه باید برطرف بشود. فاصلههای طبقاتی باید کم بشود. بیمههای اجتماعی زیاد بشود. باید همه این را قبول کنند و بعد بگویند حالا به چه شیوهای این اتفاقات بیفتد. این نامزد و آن نامزد و این گروه و آن گروه بیایند و بحث کنند و مثلاً او بگوید روش ما مثلاً برای تأمین بهداشت عمومی این است و روش شما آن است. باید ببینیم کدام به حال کشور مفیدتر است. مثلاً بر سر جزئیات همین یارانهها بحث بکنند که آیا اصل آن لازم است یا نیست و اگر هست به چه شیوهای باید عمل بشود که مردم کمتر صدمه ببینند و منافع مردم بیشتر تأمین بشود. خب روی اینها بیایید بحث و اختلاف کنید نه اینکه دوباره در انتخابات و در تلویزیون دوباره برگردی به این که اصل حجاب درست است یا نیست. ولایت فقیه باید باشد یا نباشد. صهیونیزم را قبول کنیم یا نه. در مقابل آمریکا تسلیم بشویم یا نه. انرژی هستهای داشته باشیم یا نه. یعنی از بیخ شروع به بحث میکنند. خود این غربیها هیچ وقت از بیخ بحث نمیکنند. شما رقابتهای نامزدهای ریاست جمهوری و انتخابات آنها را ببینید. اصلاً بحث را روی ریشهها نمیبرند. روی روشها و در جزئیات با هم بحث میکنند. اینها خیلی چیزهای مهمی است و باید به آن توجه کرد. صلاحیت در مسئلهی حکومت مهم است منتها در باب صلاحیتهای اعتقادی و اخلاقی، باندبازی، رفیقبازی، حب و بغضهای شخصی، قومی، طبقاتی، نژادی، صنفی، حزبی اگر دخالت داده بشود خیانت به حق ملت و خیانت به جمهوری اسلامی و خیانت به اسلام است. اما اینکه طرف اشکالات اعتقادی و اخلاقی و فساد مالی دارد حتی اگر میدانید رأی هم زیاد میآورد نباید بیاید. چون جمهوریت ما باید در چهارچوب ارزشهای اسلامی باشد. بعضیها ممکن است بپرسند که این حق شهروندی همه است که به حکومت بیایند. نه، این حق شهروندی عادی نیست. در حقوق شهروندی مهم نیست که اعتقادات و اخلاق شما چه هست. اگر فاسق یا عالم یا عادل یا جاهل هستی برای زندگی حقوق شهروندی داری. هیچ کس هم حق ندارد از شما بپرسد که شما آدم باتقوایی هستی یا بیتقوای هستی چون میخواهم ببینم حق داری مسکن داشته باشی یا ازدواج کنی؟ به تو چه مربوط است؟ حقوق شهروندی شرط اخلاقی و اعتقادی و سیاسی ندارد. اصلاً طرف ضد اسلام است، ضد نظام است، ضد ولایت فقیه است. هر اعتقادی هم که دلش میخواهد میتواند داشته باشد. این به من و شما چه مربوط است؟ تا قانون عادی را رعایت میکند و به حقوق دیگران تجاوز نمیکند کسی حق ندارد او را از حقوق زندگی محروم بکند. حتی حکومت نمیتواند بگوید چون تو با ولایت فقیه مخالف هستی و مثلاً با دین مخالف هستی اگر دزد به خانهی تو زد به من مربوط نیست. به پلیس و نیروی انتظامی گفتهاند که نباید مواظب خانهی تو باشد. یا اگر یک کسی با ماشین به تو زد و پای تو شکست حق نداری شکایت کنی. اگر شکایت بکنی به شکایت تو رسیدگی نمیکنیم. ما چنین حرفهایی نداریم. طرف صریح بگوید من ضد اسلام و ضد ولایت فقیه هستم و هیچ کدام از شما را هم قبول ندارم. قبول نداشته باش، مثل یک شهروند در جامعه زندگی بکن و از حقوق خود استفاده بکن و تا جرمی مرتکب نشدهای مثل بقیه هستی. حتی اگر جرمی هم مرتکب بشوی مثل بقیه هستی. وارد عمل علیه سیستم هم بشوی مثل بقیه هستی. تو هیچ فرقی با بقیه نداری. میخواهی عادل باش، میخواهی فاسق باش. میخواهی عالم یا جاهل باش، مثل بقیه هستی. این حقوق شهروندی است. در حقوق شهروندی نباید تفتیش عقاید و اخلاق بشود. نباید پرسید اخلاق و عقاید تو چگونه است؟ به تو ربطی ندارد که اخلاق و عقاید من چطور است. این حریم خصوصی من است. بنده اصلاً دلم میخواهد آدم فاسدی باشم. به شما چه ربطی دارد؟ در خانه و داخل حریم خصوصی خودم اهل فساد هستم. اگر به حریم عمومی آمدم و در خیابان و جامعه یک کاری کردم با من برخورد کنید. در خانهی من به تو چه مربوط است؟ من اصلاً میخواهم به جهنم بروم. اصلاً باید چه کسی را ببینم که میخواهم به جهنم بروم؟ آیا شما میخواهی من را به زور به بهشت ببری؟ اینها در حریم زندگی خصوصی است. بسیار خوب. اسلام هم همین را میگوید. اسلام میگوید «لا تجسسوا...» قرآن میفرماید در حریم خصوصی مردم سرکشی نکنید، فضولی نکنید، برای مردم پروندهسازی نکنید، دنبال عیبهای مردم نگردید، به مردم سوء ظن نداشته باشید، در این که اعتقادات و افکار تو چیست تفتیش نکنید، اگر حرفی هم زد شما حمل بر صحت کنید، مگر اینها در توصیههای اخلاقی قرآن و سنت نیست؟ اما یک بحث است که ورود به حکومت است. یعنی حریم عمومی است. یعنی مثلاً فرد میخواهد شهردار بشود. نمایندهی مجلس بشود، رئیس جمهور بشود، یعنی میخواهد بر بقیهی ملت حاکم بشود. میخواهد در سرنوشت مردم دخالت کند. میخواهد برای جان و مال و آبروی مردم قانون بنویسد یا در آن دخالت کند. اینجا چه؟ در اینجا دیگر صلاحیتهای اعتقادی و اخلاقی به شکل حداقلی باید احراز بشود. شما میخواهی یک حق اضافی به او بدهی. اینها دیگر حق عادی شهروندی نیست و میخواهی به او یک حق اضافی بدهی و آن این است که این آقا بیاید و رئیس ملت بشود. در اینجا باید یک حداقلی از شرایط اعتقادی و اخلاقی داشته باشد و باید یک صلاحیتهایی احراز بشود. البته حداقل باید باشد. در مورد حداکثر هیچ کس نمیتواند. در اینجا عمل مهم است، اینجا دیگر حق عادی شهروندی نیست، حق حاکمیت یک حق عادی شهروندی نیست. حقوق شهروندی شرط اعتقادی و اخلاقی ندارد. یکی از وظایف شورای نگهبان این است که نگهبان دروازهی ورودی حکومت است. شما باید ببینید اینهایی که نامزد شدهاند صلاحیت دارند یا ندارند و بعد انتخابات درست و سالم انجام میشود یا نمیشود. یعنی دروازهی حکومت در اختیار ناظرین شورای نگهبان است که چه کسی از این درب بگذرد و چه کسی عبور نکند. باید روی این خیلی حساسیت و دقت داشت. مسئلهی حکومت امانت خدا به مردم است. عرض کردم که باندبابزی، رفیقبازی، حب و بغضهای شخصی، توهم، متشابهات را با محکمات عوضی گرفتن، یک چیزی که ضرورت دین و انقلاب نیست چون نظر ماست آن را ضرورت دین و انقلاب فرض بکنیم، خط قرمزهای بیخودی و مندرآوردی درست بکنیم، بر خودمان و باند خودمان ساده بگیریم و بر دیگرانی که با ما اختلاف نظر دارند سخت بگیریم، اینها نباید باشد. اما معیارها و ملاکها باید خیلی دقیق رعایت بشوند. چه کسی به لحاظ اخلاقی و اعتقادی و حکومت و مالی صلاحیت ندارد که وارد حکومت بشود و چه کسی این صلاحیتها را دارد. مسئلهی حکومت چقدر مهم است؟ من چند آیه و حدیث خدمت شما عرض میکنم و بحث را تمام میکنم. از یک طرف قرآن صریحاً میفرماید که «لا تَرکَنوا الی الذین ظلموا...» مردم را نهی میکند از اینکه قدرت را در اختیار کسانی که حق و حقوق را نمیشناسند و ستم میکنند قرار بدهند. میفرماید نباید به اینها تکیه کنید و نباید به اینها اعتماد کنید. «ثم فَتَمَسَکُمُ النار...» این باعث میشود که هستی شما بسوزد. هم نار و عذاب دنیاست و هم نار و عذاب ابدی است. «ثُمَ لا تُنصَرون...» بعد هم گریزی نخواهید داشت و چارهای نخواهید یافت. اگر مراقب نباشید و ظالمان بر سر حکومت بیایند و ستمگران حاکم بشوند دیگر راه گریزی نخواهید داشت و باید خیلی هزینه بپردازید. این آیهی 113 از سورهی مبارکهی «هود» است. در یک روایتی از امام سجاد(ع) میفرمایند «لا یفتننکم الطواغیبت و اتباعهم من اهل الرغبة فی الدنیا المائلون الیها المفتونون بها...» فرمودند «میدانید مصیبت بزرگ شما چه هست؟ این است که طاغوتها بر جامعه و حکومت شما مسلط بشوند.» طاغوت چه کسانی هستند؟ فرمودند «کسانی که گرایش و رغبت آنها به دنیا و منافع و قدرت و لذت است.» و منافع خود را در این دنیا میبینند. اینها طاغوتها هستند. گروندگان به دنیا، دنیاطلبان، آنهایی که هدفشان سیطره بر دیگران است. «المائلون الیها المفتونون بها...» طاغوتهایی که مانع سعادت و رشد انسانها میشوند و منافع خودشان را میبینند. در یک روایت دیگر امیرالمؤمنین علی(ع) در مورد احراز صلاحیت، هم صلاحیت اخلاقی و هم صلاحیت عقلی و علمی میفرماید «ولکننی آسی أن یلی امر هذه الامة سفهاؤها و فجارها...» فرمودند «من نگران هستم دو گروه جامعه را در اختیار بگیرند و اگر این نگرانی را نداشتم اصلاً وارد این درگیریها نمیشدم. میترسم اگر نیایم دو گروه بر مردم مسلط بشوند.» یک، نابخردان. افرادی سفیه و کارنشناس و کمعل و افرادی که کاردان نیستند. افرادی که بیعرضه هستند. «من میترسم افراد سفیه و احمق مسئولیت کارها را بر عهده بگیرند و دنیا و آخرت مردم را تباه کنند و جامعه را نابود کنند و حقوق مردم پایمال بشود.» از حکومت سفیهان و نابخردان میترسم. دوم میگوید «از حکومت فاسقان میترسم.» افراد و باندهای فاسدی که فساد مالی و اخلاقی دارند و به دنبال قدرت و ثروت خودشان هستند. میترسم این دو گروه بر مردم مسلط بشوند. «فیتخذوا مال الله دولاً و عباده حولاً...» مردم را به انقیاد اجباری خود در بیاورند و این طبقات پایین را زیر پای خود له کنند. این یعنی چه؟ یعنی باید مراقب باشیم تا دو گروه وارد حکومت نشوند. سفیهان و فاجران. افرادی که فساد مالی و اخلاقی و اعتقادی دارند و به دشمن وابسته هستند و بیتقوا و فاسد هستند و دنیاطلب هستند و یکی هم آدمهایی که احمق هستند. مذهبی ولی احمق هستند. این دو گروه نباید حاکم بشوند. در یک روایت دیگر امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند «اذا ملک الاراذل حفظ افاضل...» وقتی که مدیریتها در اختیار افراد رذل و پست و فرومایه در بیاید انسانهای فرهیخته و فاضل حذف میشوند و به حاشیه میروند. باید مراقب باشید فاضلان به حاشینه نروند تا رذلها به متن بیایند. باید فرومایگان در قدرت به حاشیه بروند یا از حکومت بیرون بروند و افراد فاضل در قدرت باشند. در یک روایت دیگر راجع به ریاستطلبی موردی را میفرمایند. این هم خیلی واجب است که کسانی که وارد انتخابات میشوند باید دقت کنند که دنبال چه چیزی است. دنبال رئیس شدن به قر قیمتی است یا دنبال خدمت است؟ چون خدمت عبادت است و رئیس شدن به هر قیمتی نه. حالا ببینید در روایات ما در مورد این چه تعابیری را به کار بردهاند. یک روایت از امام کاظم(ع) است که فرمود «خسارتی که ریاستطلبی به دین و به جامعهی دینی میزند بیش از ضرری است که انگار گرگها به جان یک گلهی بدون چوپانی بیفتند.» امام کاظم(ع) فرمود وقتی گرگها به یک گلهی بدون چوپان بزنند با این گوسفندان چه میکنند؟ فرمودند ریاستطلبی با ایمان شما همین کار را میکرد. هم ایمان آن شخص و هم ایمان جامعه و مصلحت جامعهی دینی از بین میرود. «ما ذِنبَانِ ضاریانِ فی غَنَمِ قد تَفَرَقَ رِعاؤها بِأضَرَ فی دین المُسلِم من طلب الریاسة...» روایت دیگری هم از خود پیامبر است. یا این آیهی قرآن که درست برای ریاستطلبها و قدرتطلبان و برتریطلبان است. خداوند فرمود «تلکَ دارُ الآخرة...» این خانهی آخرت است. سعادت در ابد است. «نَجعَلُها للذین لا یریدون عُلُواً فی الارض...» ما آخرت را مخصوص قرار دادیم فقط برای کسانی که در دنیا دنبال «علو» یعنی برتریطلبی نباشند. فرمود این شرط بهشت و شرط سعادت ابد است که دنبال ریاستطلبی و برتری طلبی نباشند. اگر به عنوان خدمت جلو میآیی عیبی ندارد. رقابت سالم بر سر خدمت به خلق بله اما ریاستطلبی نه. این تعبیری است که خداوند فرمود کسانی که روی زمین دنبال برتریطلبی هستند، دنبال این هستند که بگویند من باید رئیس باشم، من باید بالاتر باشم، من باید ثروت بیشتر و قدرت بیشتری داشته باشم، من باید آقا بالا سر باشم و شما باید زیر پای من باشید، چنین کسانی هیچ سهمی از آخرت نخواهند داشت. این وعدهی خداوند در قرآن است. از پیامبر(ص) پرسیدند این «لا یریدون علواً فی الارض...» به چه معناست؟ پیامبر فرمودند «التجبر فی الارض» یعنی دیکتاتوری روی زمین و اینکه من باید رئیس باشم و بقیه هم مرئوس باشند «و الاخذ به غیر حق» گرفتن غیر حق یا به دست آوردن قدرت و ثروت به ناحق و به روش نامشروع و از طریق خیانت و دروغ و ظلم و زورگویی است. حالا روایت زیاد است. من به چند سوال جواب میدهم.
«چه کنیم که باعث سازماندهی مجدد جریانسازی نیروها و طبقهی اشراف نشود؟»
به نظر من در درجهی اول فرهنگسازی، گفتن و شنیدن است. وقتی یک جامعه میخواهد منحط بشود، بالا بیاید و یا سقوط پیدا بکند، ارزشهای آن تغییر میکند. اول باید همه مراقب باشند که این ارزشها تغییر نکند و معروف و منکر جابجا نشود. اینکه مدام میگویند امر به معروف و نهی از منکر بکنید به این معنی نیست که لزوماً باید به حرف شما عمل بکنند. حتی اگر امر به معروف و نهی از منکر یعنی دعوت به ارزشها و مبارزه و اعتراض با ضد ارزشها عملی نشود باز هم باید گفت و باز هم باید امر و نهی کرد. برای اینکه این فایده را دارد که جدول ارزشی به هم نمیریزد. باید بگویید ولو عمل نکنند. این را نباید هیچ وقت ترک کنید. چون اگر نگفتید کمکم جای معروف و منکر عوض میشود و کمکم معروف و منکر منتفی میشود. بعد یک دورهای میرسد که در اصل چیزهایی که منکر یا معروف هستند ممکن است نفی بشود.
«کسانی که امامت را قبول دارند ولی با ولایت فقیه مشکل دارند چه حکمی دارند؟»
من نمیدانم حکم اینها چه هست ولی باید با اینها صحبت بشود. ولایت فقیه در واقع در ذیل امامت تعریف و در عصر غیبت تعریف میشود. ادامهی همان است و منشأ مشروعیت آن همان امامت است. این را باید هم به لحاظ فقهی و هم به لحاظ کلامی توضیح داد و در این باب کتابهایی است که باید بحث کرد.
«مگر نگفتهاند که آسایش دو گیتی در این دو حرف است که با دوستان مروت و با دشمنان مدارا؟ پس چرا با آمریکا و انگلیس مدارا نمیکنیم؟»
این دشمن شخصی را گفتهاند. یعنی گفتهاند با دشمن شخصی مدارا بکنید. مثلاً حق شخصی شماست و یک کسی به شما یک صدمهای زده است. خب با دشمن شخصی خودت گذشت بکن. اما با دشمن اصول که نباید مدارا کرد. مدارا با دشمنان اصول سازش میشود. تسلیم میشود. اما مدارا با دشمن شخصی فرق میکند. مثلاً اگر یک کسی به شما آزاری رساند مدارا کن. من بعضی از سوالها را نمیخوانم چون اسم آوردهاند. مثلاً اسم افرادی را آوردهاند و گفتهاند چرا فلانی اینطور کرد و چرا فلانی آن نکته را گفت. اینها در حوزهی کار من نیست. واقعاً نه اینکه بدانم و نخواهم بگویم. من بعضی از اینها را خبر ندارم. الان که سوالهای شما را میخوانم تازه باخبر میشوم. الان دو، سه مورد از این سوالها را خواندن و چشم و گوش من باز شد.
«آیا در صدر اسلام شورای نگهبان بوده است؟»
شورای نگهبان نبوده است ولی اصل آن نکتهای که به شما گفتم بوده است. یعنی همین روایاتی که برای شما خواندم یعنی کسانی که بر رأس حقوق ملت میگذارید باید مراقب باشید که اهل معرفت علم حداقلی، اخلاق حداقلی، تقوای حداقلی باشند. به این معنا بوده ولی بعید میدانم شورای نگهبان به این شکل بوده باشد و من در روایات چیزی در این باب ندیدهام.
«بعضیها به دنبال تفرقهافکنی در بین شیعه و سنی هستند و در جلساتی جسارت و گستاخی میکنند و تبلیغ میکنند. باید در برابر آنها چه کرد؟»
ببینید هم بین شیعه و هم بین سنی بعضی منبریهایی داریم که توهین میکنند و این واقعاً خلاف است. ما حق نداریم به مذاهب توهین بکنیم. قرآن میفرماید حتی به مشرکین و بتپرستها توهین نکنید. حتی به بتهای آنها فحش ندهید. ما نباید فحش بدهیم و اهانت بکنیم. یک بحث، بحثِ علمی است. مباحث کلامی و فقهی و تاریخی و روایی است که بحث میکنیم. خواص با خواص، اهل علم با اهل علم و به روش علمی بحث کنند. یک بخشی هم دیدگاههای خودمان است که میگوییم این نظر ماست. اما فحش دادن و توهین به نظر من هم خلاف مصالح کشور و هم خلاف شرع است و دشمن هم به دنبال همین است. همین کسی که گرفتند اعترافاتی کرده است. همین مقداری که گفته و در سایتها و در اخبار آمد خیلی چیزهای مهمی بود. میگوید سه بار با فرماندهی «ناتو» و چند بار با «سیا» جلسه داشتیم و میخواستند در اطراف کشور پایگاههایی بزنند. یکی از مهمترین اهداف آنها این است که بالاخره یک کاری بکنند که ایران هم مثل پاکستان و عراق در کوچه و خیابان و مسجد و حسینیه شیعه و سنی به جان هم بیفتند. هر کس به هر روشی به این قضیه کمک بکند و یک چیزی بگوید و یا کاری بکند که در تحریک عوام و مردم مؤثر باشد که این رفتارها بشود چه شیعه و چه سنی باشد واقعاً خیانت است. این خدمت مستقیم به آمریکا و اسرائیل است. ما شیعه هستیم و افتخار میکنیم و استدلال هم داریم. اما با فحش و توهین نمیشود. یک منبری شیعه روی منبر میرود و چیزهایی میگوید و برای هم بلوتوث میکنند. واقعاً وقتی آدم نگاه میکند شرمنده میشود. از این طرف هم یک منبری سنی پیدا میکنند و باز او را برای هم بلوتوث میکنند. من فقط یک کلمه به شما بگویم که در یک خوابگاه دانشگاه یک سی.دی را پخش کرده بودند که فحشهای ناموسی و فحشهای زشتی که خلاف صد درصد شرع است به بزرگانی میدادند که اهل سنت آنها را قبول دارند. بعد این سی.دی را به خوابگاههای دانشگاهی در زاهدان برده بودند و تقسیم کرده بودند. اینها خائن نیستند؟ آن کسی که پشت این پرده است چه کسی میتواند باشد جز سرویسهای جاسوسی؟ این جریان باعث میشود از آن طرف جریانهای وهابی بیایند و از بین بچههای سنی یارگیری کنند و بگوید ببینید اینها چه میکند. صلوات بفرستید.
هشتگهای موضوعی